حسام وحسناحسام وحسنا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

حسام وحسنا

روز مادر

  امروز 1 1اردیبهشت 1392 اولین روزیه که واقعا معنای مادر بودن رافهمیدم زمانی که همه روز مادر شدنم وبهم تبریک گفتند یه اشک شوقی روچشمام جاری شد.  مادر چه واژه ی زیبا وچه سخت........... این روز واول از همه به مادر عزیز ودوست داشتنی ام تبریک میگم وبعد به خواهر بزرگم که مثل یه اکسیژنه واسم وبعد به خواهر دومم وبعدبه مادر شوهر عزیزم .                              روز همگی مبارک   این هم عکس شما تو روز مادر      قربونتون برم الهی ییییییییییییییی.........     ...
9 تير 1392

تولد بابا هادی(7.2.1392) وخبرای ...

امروز 7اردیبهشت 1392 بازم تولد بابا هادی شده هورا هورا امروز قرارشد کههمگی بدون سرو صدا بیان خونمون وبابا هادی را قافلگیرش کنیم که همینطور هم شد اول بابا هادی فکر کرده بود که من سالگرد ازدواج گرفتم اما زمانی که متوجه شد تولدش وواسش گرفتم کلی ذوق کردو تا اخر شب نمیدونست چی میخواد شما دونفر هم زمان ورود مهمان ها خواب بودبد زمانی که بیدار شدید واین جمعیت و...رادیدید مات ومبهوت مونده بودید کلی هم تا اخر شب ذوق کرده بودید.                  این هم عکس های شما در روز تولد بابا         روزهای خوبی را داشتیم پشت سر میذاشتیم که یک دفعه یک خبر بد تمام خانواده را غ...
9 تير 1392

داشته های من

امروز 27فروردین1392.صبح با بچه ها از خواب بیدار شدیم سرلاک وشیر وبازی و....دیدم که همش نق میزنندونق:دیدم هر دوتایی خوابشون میاد خوشحال شدم هردو راخیلی راحت خوابوندم نیم ساعت 1ساعت 2ساعت گذشت اما هنوز بچه ها خوابند بیدار میشوند وبعد از نیم ساعت دوباره میخوابندگویا هوای بهاری روی انها تاثیر شگرفی گذاشته است. اما من بعد از چند روز توانسته ام به کارهای خانه بهتر وبهتر رسیدگی کنم وسری به اینترنت ووبگردی بزنم  کمی هم به خود برسم ونیزسری هم به گذشته هایم که بایک قلم انها را روی سالنامه ام به تصویر کشیده بودم : روزهایی که به مدرسه میرفتم وبادوستام خوش میگذروندم روز خواستگاری روز ازمایش خون روز عقد کنان روزهای نامزدی روز زن روز مرد روزه...
29 خرداد 1392

اندراحوالات 13روز

حسام وحسنا عزیزم ما در این 13 روز وهمش به مهمونی وپارک رفتن گذروندیم وخیلی به من خوش گذشت به خاطر اینکه باشما دووجود نازنینم بودم.واولین سالی بود که به اصفهان نرفتیم .روز 8عید هم خاله مریم وعمو ومحمد وامیرحسین از اصفهان اومدند خونمون وروز 9 همگی با هم رفتیم شمال خونه خاله مژگان خیلی خوب بود 13بدر هم همگی  با بابایی ومامانی وباخانواده بابا هادی وفامیل های زنمو پریسا رفتیم پارک گلبرگ خیلی پارک خوبیه چون نزدیکه خونه هستش وتا 7 شب اونجا بودیم.حسنا گلیه مامان صورت شما از افتاب سوخته بود بمیرم الهی همش تقصیر بابا هستش که هرجا میخواست بره شما را هم میبرد.حسام  هم که طبق معمول همش خواب بود. حسنا گلی روی درخت وژست عکس گرفتن ...
29 خرداد 1392

واکسن 2ماهگی

امروز 23اذر1391با مامانی وعمه اعظم شقایق بردیمتون واکسن دوماهگی رازدید. دوماهگیتون مبارک خداراشکر این دفعه اصلا اذیت نشدید. ...
28 خرداد 1392

اولین عید غدیر

سلام سید کوچولو های من: امروزشنبه13ابان 1391اولین عید غدیر شما سید های مامانی هست ما به رسم همیشه این روز را همگی جمع میشیم خونه ی باباجونی که بزرگ ماست . اخه قربونتون برم الهی اونجا همه فقط شما دو تا را میدیدند وبوس میکردند و....... این هم عکس های شما در اولین عید     ...
28 خرداد 1392

من حسام.....

سلام منم سید حسام اثنی عشری..... وزن من هنگام تولد 1900 و قد من 44 سانتی متر ودور سر 30 وناف کوچولوی من هم در پنج روزگی  افتادراستی داشت یادم میرفت 50 روزه بودم که ختنه ام کردند.                        اینجا با مامان وبابا رفتم بیمارستان وابجی حسنا را مرخص کردیم وای که چقدر خوشحالم     اینجا هم برگشتیم خونه وای که چه استقبالی ازمون شد. ...
28 خرداد 1392

من حسنا ........

سلام من حسنا سادات اثنی عشری هستم.... وزن من هنگام تولد 1500 و قد من 41 سانتی متر ودورسر 28.5 وناف من در هفت روزگی افتاد.   این زمانی هستش که اون فرشته ی مهربون هرروز واسم شیر میدوشید وبا بابایی میاوردند واسم.                               اینجا هم کنار    فرشته هستم وهیچ غم وغصه ای ندارم                                   این هم پاهای کوچولوم هستش که مامان وبابا م عاشقشن این هم حمام دهم من وداداشی ...
28 خرداد 1392

لحظات ناب

روز 23مهر ماه روزی که معمولی شروع شد اما شما نذاشتین معمولی تموم شه وبلاخره پاهای کوچولویتان راگذاشتین توی دنیایی که حالا حالاها چیزی ازش نمیدونید.  حسام جان لحظه ای که برای اولین بار توی اتاقم دیدمت وبدن کوچولو وگرمت وگذاشتند توی بغلم عظمت خدا را با ذره ذره وجودم باور کردم. حسنا عزیزم لحظه ای که برای اولین بار دیدمت توی دستگاه( به خاطر زردی که داشتی) را هیچ گاه از یاد نمیبرم وهمون لحظه باز هم خدا را شاکر شدم که هردو فرشته ای که به من بخشیدی سالم هستند.   قل1( حسنا سادات )  قل 2( سید حسام ) ...
28 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسام وحسنا می باشد