اندراحوالات 13روز
حسام وحسنا عزیزم ما در این 13 روز وهمش به مهمونی وپارک رفتن گذروندیم وخیلی به من خوش گذشت به خاطر اینکه باشما دووجود نازنینم بودم.واولین سالی بود که به اصفهان نرفتیم .روز 8عید هم خاله مریم وعمو ومحمد وامیرحسین از اصفهان اومدند خونمون وروز 9 همگی با هم رفتیم شمال خونه خاله مژگان خیلی خوب بود 13بدر هم همگی با بابایی ومامانی وباخانواده بابا هادی وفامیل های زنمو پریسا رفتیم پارک گلبرگ خیلی پارک خوبیه چون نزدیکه خونه هستش وتا 7 شب اونجا بودیم.حسنا گلیه مامان صورت شما از افتاب سوخته بود بمیرم الهی همش تقصیر بابا هستش که هرجا میخواست بره شما را هم میبرد.حسام هم که طبق معمول همش خواب بود.
حسنا گلی روی درخت وژست عکس گرفتن
این هم حسام قر قرو که اصلا نمیخواست بشینه
این هم نزدیک غروب که هر دو خسته با صورت های سوخته
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی