مااااومدیممممممم

سلام سلامی گرم به دختروپسر گلم،که با گرمی وجودشان گرما بخش زندگیمان درفصل سرما شده اند.

حسام وحسنا جان ببخشید که خیلی دیر به دیرمیام ووبلاگ وآپ میکنم خیلی وقت ندارم یعنی وقت واسم نمیذارین ،وقتی که بیدارین ازم میخواین که یا کنارتون بشینم یا اینکه باهاتون بازی کنم زمانی هم که میخوابین باید به کارای خونه وآشپزی و...برسم شب هم که بابا هادی میاد هردو باید دراختیار شما دو وروجک باشیم پس میبینین که مامانی مثل قبلا دیگه وقت نداره!!

کارهایی که میخوام توی این پست بگم تقریبا ازبعداز تولد تا به الان که در آستانه 16ماهگی هستین، هستش!!!

حسنا:حسنا خانم دیگه کاملا یاد گرفته ازمبل ها میره بالا،میاد پایین،روی مبل ها راه میره میرقصه غذا میخوره در کل عاشق نشستن رومبل هاست.از15آذربه بعد هم دندون3،4بالا و3پایین در اومده وخیلی هم اذیت شدی اما تاریخ دقیقشون ویادم نمیاد.مچ دستت وثابت نگه میداری وانگشتات وبالا وپایین میبری به معنی اینکه بیا بیا.درزدن ویاد گرفتی به این صورت که دستت ومشت میکنی ومیکوبی به در خیلی قشنگه که دستت وگرد میکنی نمیدونم از کجا یاد گرفتی؟هرهفته هم یه جور لاک به پاهات هست،هروقت هم که آهنگ میشنوی خودت وبه تلویزیون میرسونی وکمرت وقرررشدیدی میدی ودستاتم یه حالت خیلی قشنگ یعنی عاشق رقص وپایکوبی هستیا...

از11آذرهم دیگه مستقل راه افتادی راه میرفتی اما لنگون لنگون الان دیگه 4دست وپا نمیری ومامانی خیلی دلش واسه این حرکتت تنگ شده با اون چلیپ چلیپ دستات رو سرامیک ها.عاشق توپ وماشین موبایل مامان وکنترل وتلفن وبادکنک و...هستی وخیلی هم خوب تشخیصشون میدی وازت بخوایم واسمون میاریشون وای از زمانی که تلفن خونه زنگ بزنه میدوین سمتش وبهش نگاه میکنین!!!اناردون میکنی خیلی قشنگ ولطیف بدون اینکه آبی چکیده بشه روی جایی نارنگی هم خیلی محتاتانه پوست میکنی بدون اینکه صدمه ای به خود نارنگی بزنی.

حسام:آقا حسام هم دیگه خیلی وقته که راه میره،میشینه،بلند میشه وخم میشه واز روزمین چیزی برمیداره.در4دیماه هم واسه اولین بارخودت ازروزمین بلند شدی ووایستادی وکلی هم ذوق کردی ودست زدی.عاشق ماشین لباسشوییتون هستین وهرچی راپیدا کنین سریع میندازین توماشین از شانس بد من هم یه روز یادم رفته بود آبش وخالی کنم حسام هم سوییچ ماشین عمومرتضی را انداخت اونجا ولی سریع باسشوار خشکش کردیم ،،،خیلی شیطون شدی...پستونک واز دهن حسنا میکشی بیرون وپا رامیذاری به فرارکه حسنا بیاد دنبالت.از اواخر اذرهم خیلی بیشتر باهم بازی میکنین ودنبال هم میندازین گاهی وقتا هم میرین تواتاقتون ودرومیبندین وکلی میخندین وهرچی عروسک رودرب کمدتون هست وبرمیدارین دنبال هم میندازین.

عاشق اناروسیب ونارنگی موز وخیاروعلاقه ی عجیبی به گوجه دارین.دوستدارماکارونی ابگوشت سیب زمینی(سرخ کرده،آبپز)تخم مرغ وماست،نون بربری وسنگک وگردوآسیاب شده هستین.هرروز هم مدام تو آشپزخونه دنبال من هستین درب کابینت ها را باپارچه بستم چون خیلی سرک میکشیدین وهمه چیز ومیریختین.اما....

آقا حسام ما دوتا کار خیلی خیلی بد هم انجام میده!!؟؟....اول اینکه مدام دستا وپاهای حسنا طفلکی راگازمیگیره ودوم اینکه دستش ویاد گرفته میکنه تودماغش خیلی از این کارا بدم میاد امیدوارم از سرت بیفته.

خلاصه اینکه هم شیطون ترشدین وهم بازیگوش تروهم عزیزترازهمیشه.واسه خواب نیمروزیتون تلفن خونه راازبرق میکشم،صدای موبایلم ومیبندم،آیفون خونه راخاموش میکنم تا شما 1الی2ساعت یه خواب حسابی برین وکلی سرحال بشین ولی با این کارا تمام اطرافیانم وگله مند شده اند:که چرا من هیچوقت پاسخگوی اونا نیستم ولی به خاطرشما مجبورمممم.الان تواین فصل زمستون که نمیتونیم جایی ببریمتون وهمش مجبوریم توی خونه بمونیم اما شما گاهی بهونه گیری میکنین ومیخواین که ببرمتون بیرون:مثلا حسنا میره کاپشن وکلاهش ومیاره ومجبورم میکنه که بپوشونمش وحسام هم میره پشت درورودی ودر میزنه یا انگشتای کوچیکش ومیکنه لابه لای درزدرکه مثلا درو بازکنه.

عاشق حمام وآب بازی هم هستین وحمام تنها جایی هست که حسام وساکت نگه میداره وفقط صدای چلیپ چلیپ دستاش میاد که میزنه توی آب وکلی هم ذوق میکنه.امااااحسنا اخیرا از حمام زیاد دیگه مثل قبلا خوشش نمیادبه خاطراینکه موهاش بلند شده وزمان شستشو میره توچشمش موهاش خیلی بامزه شده فروبلند وهیچکس نمیذاره که موهاش وکوتاه کنم!!؟؟.ماشین لباسشویی خودمون هم که دیگه فکر کنم چند وقته دیگه بسوزه همش میرین دکمش ومیزنین وروشن وخاموشش میکنین وقتی هم که روشنه سرتون وتوی شیشش میکنین تا اون تو را ببینین.

اما خبرایی از خودم بگم اینکه حال این روزهای من حال عجیبیست نمیدانم چرا؟؟؟؟؟؟خیلی خسته ام اما نه ازبچه ها!خیلی بیخوابم نه به خاطر بچه ها!فکرم خیلی درگیره نه واسه بچه ها اما بیشترازهمه خیلی خسته ام نه مسافرت نه تفریح ونه مهمونی ،هیچی وهیچی حال منو عوض نمیکنه!!فقط به چندروزمثلا 2الی سه روزاستراحت مطلق احتیاج دارم بدون بچه ها وبدون همسر...اماهرچی فکرش ومیکنم میگم به چه قیمتی؟؟این روزا دیگه برنمیگرده فقط حرفش ومیزنم اما اگه پاش بیفته ومثلا اسبابش جور بشه بیشتر از 1ساعت دووم نمیارم اگر هم مجبور بشم ودووم آوردم تمام فکروذهنم مشغولشون هست :که الان وقت خوابشونه،آیا خوابن ؟آیا بیدارن؟آیا وآیا های زیادی...گویی دیگرمال خود نیستم دیگه به خودم تعلق ندارم نه جسمم،نه روحم مثل روباتی شدم که هرروزبرنامه های جدیدی بهش میدن.باز هم این روزها میگذره ومن غبطه ی ای دوران را خواهم خورد.

ودرآخر هم میخوام ورود یه فرشته کوچولو ونازی راکه چند ماه پیش ورودش وبه دنیای جنینی تبریک گفتم ،1هفته دیگه میاد به دنیای نوزادی وانسانیت واینکه خداوندا پناهش باش،یارش باش،جهان،تاریکی محض است کنارش باش...

 از همه دوستانی که پیغام گذاشته بودن ونگران ما شده بودن ممنون اما نمیدونم چرا پیغام ها یه دفه ای پاک شد...

برای دیدن عکس ها  لطفا...ادامه مطلب وببینید.....

حسام وحسنا روز عاشورا

حسنا وطرز جدید انار خوردن

دوتا وروجک تمیز وخوردنی

حسام برای کشیدن پستونک حسنا....

خوردن هندونه بدون کثیف کردن لباس

خوردن انار وکثیفی صورت گل پسرم

چند نمونه از لاک های حسنا گلی

مچ گیری بچه ها درحال خوردن میوه پشت به ما

حسنا وعروسکش گلی

کمک کردن حسنا به مامانش در آشپزخونه

وروجک ها مشغول تماشای آهنگ های مورد علاقه اشان

توپ های مورد علاقه اشان

بدون شرح

شمال خونه خاله

خونه خاله وماشین بازی...

قربون ذوق کردنت برم ملوسک من...

واین هم از دکوراسیون جدید اتاق بچه ها

این هم تخت دو طبقه کشوی زیر تخت ،تخت دوم میشه

          .  ببخشید که این پستمون طولانی شد.